وبلاگicon

عشق تن
♫♫ســرزمــیــن ♥ تــنــهــایــی♫♫

 

روزگاريست همه عرض بدن مي خواهند...

همه از دوست فقط چشم و دهن مي خواهند...

ديو هستند ولي مثل پري مي پوشند...

 گرگ هايي كه لباس پدري مي پوشند...

 آنچه ديدند به مقياس نظر مي سنجند ...

عشق ها را همه با دور كمر مي سنجند...

 

 

 

 خوب طبيعيست كه يكروزه به پايان برسد...

 

 عشق هايي كه سر پيچ خيابان برسد..

 

 

 

 

 

 

نوشته شده در جمعه 22 دی 1391برچسب:,ساعت 9:18 توسط Meysam| |

 

dl.ariyadownload.com/farzad/software%20pc/chat/Yahoo-Messenger-12.1.1046-(www.Ariyadownload.com).rar

 

پسورد:www.ariyadownload.com (به کوچک بودن تمامی حروف دقت شود)

 

نوشته شده در چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:جدید ترین ورژن,یاهو مسنجر,12,دانلود,ساعت 17:44 توسط Meysam| |

 

در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟

 

مثل آرامش بعد از یک غم ، مثل پیدا شدن یک لبخند

 

مثل بوی نم بعد از باران ، در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟

 

من به آن محتاجم !

نوشته شده در سه شنبه 5 دی 1391برچسب:محتاج,چشمانت,جملات زیبا,عاشقانه,ساعت 8:30 توسط Meysam| |

 

در یک نظر سنجی از مردم دنیا سوالی پرسیده شد


و نتیجه جالبی به دست آمد

سوال : نظر خودتان را راجع به راه حل کمبود غذا در سایر کشورها صادقانه بیان کنید؟

و کسی جوابی نداد...


چون در آفریقا کسی نمی دانست غذا یعنی چه؟


در آسیا کسی نمی دانست نظر یعنی چه؟
 


در اروپای شرقی کسی نمی دانست صادقانه یعنی چه؟


در اروپای غربی کسی نمی دانست کمبود یعنی چه؟

 

در آمریکا کسی نمی دانست سایر کشورها یعنی چه؟؟؟؟

 


نوشته شده در دو شنبه 4 دی 1391برچسب:,ساعت 13:53 توسط Meysam| |


 

دلم گرفته از زمونه دلخورم...

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

بزار گلایه هامو بشمرم

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

به کی بگم که کوزه کوزه تشنه ام...؟؟

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

به کی بگم هزار روزه تشنه ام...؟؟

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

نیومدی یه هفته خسته تر شدم...

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

شکسته بودمو شکسته تر شدم...

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

نیومدی یا کوچمون کلافه شد...؟؟!!

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

یه جمعه به ندیدنت اضافه شد

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

یه دل دارم همیشه بی قرارته

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

قنوت من دعای انتظارته ....

 


:ادامه مطلب:
نوشته شده در دو شنبه 4 دی 1391برچسب:,ساعت 13:25 توسط Meysam| |

” جان بلانکارد ” از روی نیمکت برخاست لباس ارتشی اش را مرتب کرد و به تماشای انبوه مردم که راه خود را از میان ایستگاه بزرگ مرکزی پیش می گرفتند مشغول شد .

 

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

 

 

او به دنبال  دختری می گشت که چهره او را هرگز ندیده بود اما قلبش را می شناخت دختری با یک گل سرخ .

 

 

از سیزده ماه پیش دلبستگی‌اش به او آغاز شده بود. از یک کتابخانه مرکزی در فلوریدا, با برداشتن کتابی از قفسه ناگهان خود را شیفته و مسحور یافته بود, اما نه شیفته کلمات کتاب بلکه شیفته یادداشتهایی با مداد, که در حاشیه صفحات آن به چشم می‌خورد .دست خطی لطیف که بازتابی از ذهنی هوشیار و درون بین و باطنی ژرف داشت در صفحه اول ” جان” توانست نام صاحب کتاب را بیابد: “ دوشیزه هالیس می نل” . با اندکی جست و جو و صرف وقت او توانست نشانی دوشیزه هالیس را پیدا کند.

 

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

 

 

” جان ” برای او نامه ای نوشت و ضمن معرفی خود از او درخواست کرد که به نامه نگاری با او بپردازد . روز بعد جان سوار کشتی شد تا برای خدمت در جنگ جهانی دوم عازم شود .در طول یکسال و یک ماه پس از آن , آن دو به تدریج با مکاتبه و نامه نگاری به شناخت یکدیگر پرداختند . هر نامه همچون دانه ای بود که بر خاک قلبی حاصل خیز فرو می افتاد و به تدریج عشق شروع به جوانه زدن کرد .

 

 

” جان ”  درخواست عکس کرد ولی با مخالفت ” میس  هالیس ” روبه رو شد . به نظر هالیس اگر ” جان ” قلبا به او توجه داشت دیگر شکل ظاهری اش نمی توانست برای او چندان با اهمیت باشد . ولی سرانجام روز بازگشت ” جان ” فرارسید آن ها قرار نخستین ملاقات خود را گذاشتند : ۷ بعد الظهر در ایستگاه مرکزی نیویورک . هالیس نوشته بود : تو مرا خواهی شناخت از روی گل سرخی که بر کلاهم خواهم گذاشت .

 

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

 

 

 

 

بنابراین راس ساعت ۷ بعدالظهر ” جان ” به دنبال دختری می گشت که قلبش را سخت دوست می داشت اما چهره اش را هرگز ندیده بود . ادامه ماجرا را از زبان خود جان بشنوید :

 

 

 

” زن جوانی داشت به سمت من می‌آمد, بلند قامت و خوش اندام, موهای طلایی‌اش در حلقه‌های زیبا کنار گوش‌های  ظریفش جمع شده بود , چشمان آبی رنگش به رنگ آبی گل ها بود , و در لباس سبز روشنش به بهاری می مانست که جان گرفته باشد . من بی اراده به سمت او قدم برداشتم , کاملا بدون توجه به این که او آن نشان گل سرخ را بر روی کلاهش ندارد . اندکی به او نزدیک شدم . لب هایش با لبخند پرشوری از هم گشوده شد , اما به آهستگی گفت ” ممکن است اجازه دهید عبور کنم ؟ ” بی‌اختیار یک قدم دیگر به او نزدیک شدم ودر این حال میس هالیس را دیدم . تقریبا پشت سر آن دختر ایستاده بود زنی حدودا ۴۰ ساله با موهای خاکستری رنگ که در زیر کلاهش جمع شده بود . اندکی چاق بود و مچ پایش نسبتا کلفتش توی کفش های بدون پاشنه جا گرفته بودند

 

 

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

 

 

 

 

دختر سبز پوش از من دور می شد , من احساس کردم که بر سر یک دوراهی قرارگرفته ام . از طرفی شوق وتمنایی عجیب مرا به سمت آن دختر سبز پوش فرا میخواند و از سویی علاقه ای عمیق به زنی که روحش مرا به معنای واقعی کلمه مسحور کرده بود , به ماندن دعوتم می کرد .
او آن جا ایستاده بود با صورت رنگ پریده و چروکیده اش که بسیار آرام و موقر به نظر می رسید وچشمانی خاکستری و گرم که از مهربانی می درخشید . دیگر به خود تردید راه ندادم . کتاب جلد چرمی آبی رنگی در دست داشتم که در واقع نشان معرفی من به حساب می آمد , از همان لحظه فهمیدم که دیگر عشقی در کار نخواهد بود , اما چیزی به دست آورده بودم که ارزشش حتی از عشق بیشتر بود , دوستی گرانبهایی که می توانستم همیشه به آن افتخار کنم .

 

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

 

 

 

به نشانه احترام و سلام خم شدم و کتاب را برای معرفی خود به سوی او دراز کردم . با این .وجود وقتی شروع به صحبت کردم از تلخی ناشی از تاثری که در کلامم بود متحیر شدم .
من ” جان  بلانکارد” هستم و شما هم باید دوشیزه می نل باشید . از ملاقات شما بسیار خوشحالم . ممکن است دعوت مرا به شام بپذیرید؟ چهره آن زن با تبسمی شکیبا از هم گشوده شد و به آرامی گفت: فرزندم من اصلا متوجه نمی‌شوم! ولی آن خانم جوان که لباس سبز به تن داشت و هم اکنون از کنار ما گذشت از من خواست که این گل سرخ را روی کلاهم بگذارم و گفت اگر شما مرا به شام دعوت کردید باید به شما بگویم که او در رستوران بزرگ آن طرف خیابان منتظر شماست . او گفت که این فقط یک امتحان است !
تحسین هوش و ذکاوت میس می نل زیاد سخت نیست !

 

 

 

 

 

 

 


 

 

 

نوشته شده در دو شنبه 4 دی 1391برچسب:گل سرخ,داستان بسیار زیبا,داستان کوتاه,جان بلاکارد,ساعت 12:1 توسط Meysam| |

 

خوش بودن که به همین سادگــــی نیست!

 

کلی ماجرا دارد...

 


باید تو باشـــی و باران

 

روی مبل ِ کنار شومینه

 


جامهای شـــــراب و سیگار پشتِ سیگار

 

گرمای دستــــهای تو باشد

 


لبخندت...

 

و چشمان ِ من خیره به این همه زیبایــی...

 


انگار خوش بودن به همین سادگی ست!

 

 

نوشته شده در دو شنبه 4 دی 1391برچسب:جملات زیبا,تنها,منتظر,ساعت 11:55 توسط Meysam| |



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت