افرادی هستند که میخوان از صحنه های بازی های مختلف خود فیلم یا کلیپ تهیه کنند
همچنین از محیط کاری ویندوز یا سیستم عامل خودشون اون هم بدون محدودیت زمانی و تایمی این نرم افزار این کاربرد رو براتون ممکن میسازه
امیدوارم مفید واقع بشه چ حـــــــــالـــــم بده انــــــــــــقد بد دیدم دارم میشم آدمـــــــــ زده حتــــی به چشای خودمم اعتماد ندارم این زمونه نذاشته اعتقاد برا من لعنت به من که ساده دل سپردم ،لعنت به من اگر واسش می مردم دست من و گرفت بعد ولم کرد ،لعنت به اون کسی که عاشقم کرد یکی بگه یکی بگه که ماهه من کی بوده ،مسبب گناه من کی بوده سهم من از نگاه تو همین بود ،عشق تو بدترین قسمت بهترین بود رو دل بارون من و عاشقم کرد ،بین زمین و آسون ولم کرد یکی بگه چه جوری شد که این شد ،سهم تو آسمون و من زمین شد dl.funkhoone.com/m/1391/03/Maziar-Fallahi-Lanat-Be-Man-192.mp3
تو درگیر خودت هستی
http://dl.iranmoosighi.ir/ahang/1390/11/18/Yaser%20Binam%20-%20Az%20Khateram%20Rafti%20(128).mp3 رفاقتو تو حقه من امشب تموم کردی رفیق گرفتی از من دستای عشقمو نامرد نارفیق دارم میبینم اون روزو ، نه اون تورو بخواد نه تو نه راهه برگشت واسه من ، نه راهه جبران واسه تو! چه حالی داشتم ، حاله اون روزامو داری تو الان تو دسته من بود ، دستای اون که تو دستته الان یه روز به حرفم میرسی ، امروزو یادت بمونه رفتنی میره میدونم ، محاله یارت بمونه! (نارفیق بودی برام آهای) نارفیق بودی برام آهای رفیقه بامرام زخمه کاریتم نذاشته باله پروازی برام دلتم خنک بشه ، پره دستم جای تیغ ضربه ی آخرتم ، به هدف خورده دقیق http://001.narinmusic109.com/1390/music/90-5/13/Mehdi%20Ahmadvand%20-%20Narafigh%281%29.mp3 http://dl.bachehayeghalam.ir/media/sound/vatanam_salar_aghili_128kbps(www.BGH.ir).mp3 خیلــــے وقتـــہ دلــم تنـگ شـده واســہ کســے کہ بہـش بگم
به نام اون بالاترین که همنشین پایینیاس
رفیق من و تنهایی و این کوچه ها ازم نخواه با تو بمونم،،، تو هیچی از من نمیدونی http://s3.picofile.com/file/7521114408/Naser_Abdollahi_Raz.mp3
روزگاريست همه عرض بدن مي خواهند... همه از دوست فقط چشم و دهن مي خواهند... ديو هستند ولي مثل پري مي پوشند... گرگ هايي كه لباس پدري مي پوشند... آنچه ديدند به مقياس نظر مي سنجند ... عشق ها را همه با دور كمر مي سنجند... خوب طبيعيست كه يكروزه به پايان برسد... عشق هايي كه سر پيچ خيابان برسد.. dl.ariyadownload.com/farzad/software%20pc/chat/Yahoo-Messenger-12.1.1046-(www.Ariyadownload.com).rar پسورد:www.ariyadownload.com (به کوچک بودن تمامی حروف دقت شود) در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟ مثل آرامش بعد از یک غم ، مثل پیدا شدن یک لبخند مثل بوی نم بعد از باران ، در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟ من به آن محتاجم ! در آمریکا کسی نمی دانست سایر کشورها یعنی چه؟؟؟؟
دلم گرفته از زمونه دلخورم... بزار گلایه هامو بشمرم به کی بگم که کوزه کوزه تشنه ام...؟؟ به کی بگم هزار روزه تشنه ام...؟؟ نیومدی یه هفته خسته تر شدم... شکسته بودمو شکسته تر شدم... نیومدی یا کوچمون کلافه شد...؟؟!! یه جمعه به ندیدنت اضافه شد یه دل دارم همیشه بی قرارته قنوت من دعای انتظارته ....
” جان بلانکارد ” از روی نیمکت برخاست لباس ارتشی اش را مرتب کرد و به تماشای انبوه مردم که راه خود را از میان ایستگاه بزرگ مرکزی پیش می گرفتند مشغول شد .
او به دنبال دختری می گشت که چهره او را هرگز ندیده بود اما قلبش را می شناخت دختری با یک گل سرخ .
از سیزده ماه پیش دلبستگیاش به او آغاز شده بود. از یک کتابخانه مرکزی در فلوریدا, با برداشتن کتابی از قفسه ناگهان خود را شیفته و مسحور یافته بود, اما نه شیفته کلمات کتاب بلکه شیفته یادداشتهایی با مداد, که در حاشیه صفحات آن به چشم میخورد .دست خطی لطیف که بازتابی از ذهنی هوشیار و درون بین و باطنی ژرف داشت در صفحه اول ” جان” توانست نام صاحب کتاب را بیابد: “ دوشیزه هالیس می نل” . با اندکی جست و جو و صرف وقت او توانست نشانی دوشیزه هالیس را پیدا کند.
” جان ” برای او نامه ای نوشت و ضمن معرفی خود از او درخواست کرد که به نامه نگاری با او بپردازد . روز بعد جان سوار کشتی شد تا برای خدمت در جنگ جهانی دوم عازم شود .در طول یکسال و یک ماه پس از آن , آن دو به تدریج با مکاتبه و نامه نگاری به شناخت یکدیگر پرداختند . هر نامه همچون دانه ای بود که بر خاک قلبی حاصل خیز فرو می افتاد و به تدریج عشق شروع به جوانه زدن کرد .
” جان ” درخواست عکس کرد ولی با مخالفت ” میس هالیس ” روبه رو شد . به نظر هالیس اگر ” جان ” قلبا به او توجه داشت دیگر شکل ظاهری اش نمی توانست برای او چندان با اهمیت باشد . ولی سرانجام روز بازگشت ” جان ” فرارسید آن ها قرار نخستین ملاقات خود را گذاشتند : ۷ بعد الظهر در ایستگاه مرکزی نیویورک . هالیس نوشته بود : تو مرا خواهی شناخت از روی گل سرخی که بر کلاهم خواهم گذاشت .
بنابراین راس ساعت ۷ بعدالظهر ” جان ” به دنبال دختری می گشت که قلبش را سخت دوست می داشت اما چهره اش را هرگز ندیده بود . ادامه ماجرا را از زبان خود جان بشنوید :
” زن جوانی داشت به سمت من میآمد, بلند قامت و خوش اندام, موهای طلاییاش در حلقههای زیبا کنار گوشهای ظریفش جمع شده بود , چشمان آبی رنگش به رنگ آبی گل ها بود , و در لباس سبز روشنش به بهاری می مانست که جان گرفته باشد . من بی اراده به سمت او قدم برداشتم , کاملا بدون توجه به این که او آن نشان گل سرخ را بر روی کلاهش ندارد . اندکی به او نزدیک شدم . لب هایش با لبخند پرشوری از هم گشوده شد , اما به آهستگی گفت ” ممکن است اجازه دهید عبور کنم ؟ ” بیاختیار یک قدم دیگر به او نزدیک شدم ودر این حال میس هالیس را دیدم . تقریبا پشت سر آن دختر ایستاده بود زنی حدودا ۴۰ ساله با موهای خاکستری رنگ که در زیر کلاهش جمع شده بود . اندکی چاق بود و مچ پایش نسبتا کلفتش توی کفش های بدون پاشنه جا گرفته بودند
دختر سبز پوش از من دور می شد , من احساس کردم که بر سر یک دوراهی قرارگرفته ام . از طرفی شوق وتمنایی عجیب مرا به سمت آن دختر سبز پوش فرا میخواند و از سویی علاقه ای عمیق به زنی که روحش مرا به معنای واقعی کلمه مسحور کرده بود , به ماندن دعوتم می کرد .
به نشانه احترام و سلام خم شدم و کتاب را برای معرفی خود به سوی او دراز کردم . با این .وجود وقتی شروع به صحبت کردم از تلخی ناشی از تاثری که در کلامم بود متحیر شدم .
خوش بودن که به همین سادگــــی نیست! کلی ماجرا دارد... روی مبل ِ کنار شومینه گرمای دستــــهای تو باشد و چشمان ِ من خیره به این همه زیبایــی...
فراموش كردی مرد دخیلت رو كجا بستی
كجا این حرف ما بوده كجا این رسم آدم هاست
همه دنیا رو گشتم و فقط این رسم ما تنهاست
كه وقتی آدمیت رو شغالا بردن و خوردن
فقط من سیر باشم بقیه مردنم مردن
کشور روزهای دشوار زخمی سربلند بحرانها
ایستادی بر جنگ رودررو خنجر از پشت می زند دشمن
گویی از ما در نهان بر ما وطنم پشت حیله را بشکن
نگاش به دله، نه صورت و پول و پست و لباس
یه سوال قدیمی داشتم بگو چرا؟
زندگی ماله کسای دیگه بود و ما تماشاچی بودیم
من ساکت میشم خودت بگو دنیا برا ما چی بودی؟
جز اینکه نشه یه روز کسی واست فحشی نذاره
اونم تو جایی که هیشکی ازت دل خوشی نداره
جایی که نگاها اول به جیب میره نه به چهره
چون همه تو تیغیدن شدن کارشناس خبره
اگه جیبت پرباشه میان کت بسته به نبضت
ولی تنها کاربرد جیب اینجا گرم کردن دسته
لفظ مرامو اینجا همه دهنی کردن
ولی تا جیب خالی شد همه روش تگری زدن
اگه ازاون دوردورا میخوردم الآن داشتم کمتر درد
ولی هر کی نزدیکتر بود ضربه رو محکمتر زد. . .
و نتیجه جالبی به دست آمد
سوال : نظر خودتان را راجع به راه حل کمبود غذا در سایر کشورها صادقانه بیان کنید؟
و کسی جوابی نداد...
چون در آفریقا کسی نمی دانست غذا یعنی چه؟
در آسیا کسی نمی دانست نظر یعنی چه؟
در اروپای شرقی کسی نمی دانست صادقانه یعنی چه؟
در اروپای غربی کسی نمی دانست کمبود یعنی چه؟
:ادامه مطلب:
او آن جا ایستاده بود با صورت رنگ پریده و چروکیده اش که بسیار آرام و موقر به نظر می رسید وچشمانی خاکستری و گرم که از مهربانی می درخشید . دیگر به خود تردید راه ندادم . کتاب جلد چرمی آبی رنگی در دست داشتم که در واقع نشان معرفی من به حساب می آمد , از همان لحظه فهمیدم که دیگر عشقی در کار نخواهد بود , اما چیزی به دست آورده بودم که ارزشش حتی از عشق بیشتر بود , دوستی گرانبهایی که می توانستم همیشه به آن افتخار کنم .
من ” جان بلانکارد” هستم و شما هم باید دوشیزه می نل باشید . از ملاقات شما بسیار خوشحالم . ممکن است دعوت مرا به شام بپذیرید؟ چهره آن زن با تبسمی شکیبا از هم گشوده شد و به آرامی گفت: فرزندم من اصلا متوجه نمیشوم! ولی آن خانم جوان که لباس سبز به تن داشت و هم اکنون از کنار ما گذشت از من خواست که این گل سرخ را روی کلاهم بگذارم و گفت اگر شما مرا به شام دعوت کردید باید به شما بگویم که او در رستوران بزرگ آن طرف خیابان منتظر شماست . او گفت که این فقط یک امتحان است !
تحسین هوش و ذکاوت میس می نل زیاد سخت نیست !
باید تو باشـــی و باران
جامهای شـــــراب و سیگار پشتِ سیگار
لبخندت...
انگار خوش بودن به همین سادگی ست!
قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت |